|
29 / 4 / 1398برچسب:, :: 12 AM :: نويسنده : اميد
با اشك چشمم نوشتم كه دوستت دارم
باور نكردي كه اشك چشمم است
به خيسي چشمانم باور نداشتي
با خون قلبم نوشتم عاشقانه ميرستمت
بازم باورت نشد كه خون قلبم است
نميخواستي ببيني درلحظه اخر زندگيم لبخندت رو ببينم
به ناچار دست خوني ام را نشان دادمو تو باور نكردي
و خيره خون قلبم را كه جاري بود نظاره كردي
ولي لحظه اي بود كه چشمانم را برايهميشه بستم
و اين هم برايم كافي بود
براي يك بار چشمان خيره ات را به قلبم ديدم
و هنگام مردنم با حضور تو و عشق تو مردم
مرگ هم با عشق زيباس
نظرات شما عزیزان: نظر می رسد که زندگی بی تو یعنی هیچ حالا که رفتی فهمیدم که فقط به نظر می رسید..! زیبا بود متنت مرسی...
|